سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 90/9/25 | 4:26 عصر | نویسنده : بابک استقلالی

ناصرخان، زخمی که روحمان را در انزوا می خورد و می تراشد

- زاد روز ناصرخان است، بزرگ مردی که پایه گذار مکتب مردانگی و جوانمردی در تاریخ ورزش ایران مملکت شد. کسی که سبک خاصی در زندگی اش برگزیده بود و اعتقادات و عقایدش از هر چیزی برایش مهمتر بود.

 آیین جوانمردی در ورزش ایران را بنا کرد و به اسطوره ای فراموش نشدنی تبدل شد، اسطوره ای که خیل عظیم هوادارانش را داغدار کرد و به حسرتی ابدی برای آنها تبدیل شد.

امروز زادروز ناصرخان است، تولدناصر حجازی بزرگ و اساطیری.

2- صادق هدایت بوف کور را اینگونه شروع می کند: "در زندگی انسان زخمهایی هست که روح را در انزوا به آرامی می خورد و می تراشد."

پرواز بلند ناصرخان در دوم خردادماه امسال او را به اوج رساند، به آسمان رساند. در روزی که او برای همیشه از میان ما رفت، ابهت و عظمتش برای نسل امروز و آنهایی که در حیاتش به ناصرخان جفا کرده بودند، آشکار شد.

ناصر حجازی مردی بود که هرگز آنگونه که باید او نشناختیم و در مملکت خودش غریبانه زیست اما چه باشکوه رفت، پرواز آخرش را هیچکس از یاد نمی برد.

صادقانه بگویم که هنوز مرگ او را باور نکرده ام، اصلا مگر می شود ناصرخان مرده باشد؟ اسطوره ها هرگز نمی میرند یعنی حق ندارند بمیرند چون متعلق به خودشان نیستند و باید تابع این قانون باشند به همین دلیل معتقدم که ناصرخان نمرده و هرگز نمی میرد.

3- در این مدت هرگاه چشمم به عکس ناصرخان افتاده، بغض کرده ام و چشمانم خیس شده است. هرگاه یاد ناصرخان بزرگ و افسانه ای می افتم، یاد جمله اول بوف کور صادق هدایت می افتم.

برای ما عشق فوتبالی ها، ستاره های کاغذی امروز هیچ جذابیتی ندارند به جز آنهایی که مربوط به نسل گذشته اند اما هنوز در این فوتبال نفس می کشند مثل مهدوی کیا، علی کریمی و کریم باقری که خاطرات روزهای نوجوانی و جوانی مان را رقم زده اند اما ناصرخان چیزی دیگری بود.

 

عمر ما به دوران بازی اش قد نم یدهد اما در دوران بلوغ فکری مان با بزرگ مردی آشنا شدیم که رفتار و منش خاصی داشت و شیفته اش شدیم و پس از پر کشیدنش به آسمان، خاکسترنشین او شدیم. حالا ناصرخان به همان زخمی تبدیل شده که روح ما را در انزوا به آرامی می خورد و می تراشد.

4- فوتبال ما کوچک شده چون دیگر کمتر آدم بزرگی در آن یافت می شود. بزرگانش رفته اند، پرویز خان دهداری معلم اخلاق بود و رفت، خیلی های دیگر هم بودند که رفتند اما از وقتی ناصرخان رفت دیگر فوتبال خیلی کوچک شد، خیلی خیلی کوچک چون بزرگی برایش نمانده تا حرف بزند، پای حرفش بایستد و با حرف زور مقابله کند.

فوتبال ما کوچک شد ناصرخان و باعث آن تو بودی چون آخرین مردی بودی که به اندازه بزرگی خودت حرف می زدی نه به اندازه کوچک بودن روسا و مدیران، فوتبال ما زخم خورده و بیمار است و به قهقرا می رود چون دیگر بزرگی ندارد که حقایق را بگوید هرچند که وقتی تو بودی و می گفتی هم کسی گوش نمی کرد اما دلمان خنک می شد و مفتخر بودیم که دوران حیات بزرگ مردی به نام ناصر حجازی را تجربه می کنیم.

 

babaksteghlali&naser hejazi

5- تقویم زادروز ناصرخان را نشان می دهد اما تولد او بسیار فراتر از نقش بستن روی شناسنامه یا تقویم رومیزی و دیواری است. حالا در هر گوشه ای از ورزش این مملکت نشانه ای از مردانگی، جوانمردی و ایستادگی مقابل چسبیده های ورزش می بینیم، یک بار دیگر تولد ناصرخان است.

در هر روزی که فردی در گوشه ای از این مملکت برای گرفتن پست و مقام مقابل مدیران غیرورزشی کرنش نکند، تولد ناصرخان است، آیین حجازی همین بود، کرنش نکردن و حقایق را گفتن هر چند که به خودت ضربه بزند.

 

حجازی هیچگاه مقابل مسئولان و مدیران کرنش و تعظیم نکرد تا به اسطوره ای تبدیل شود و هرگز از یاد مردم نرود.

6- اهدای عضو کار بسیار بزرگی است چون یک نفر می تواند با اهدای اعضایش جان چند نفر را نجات دهد. کاری با ارزش و انسان دوستانه که هر فردی قادر به انجام آن نیست اما ناصرخان با رفتار و منش خاص خودش، به ورزش این مملکت اهدای فکر و روح کرد تا نفس حق او در ورزش دمیده شود.

ناصرخان سالها پیش روح و تفکرش را به فوتبال و ورزش ایران اهدا کرد و بدون تردید هر فردی راه او را برود، عاقبت به خیر می شود همانگونه که ناصرخان روی قلب مردم تا درگاه بهشت بدرقه شد.

7- روحت شاد و یادت گرامی ناصر خان اما بدان که در قلب ما هرگز نمی میری، هرگز.

روحت شاد و راحت پر رهرو باد ناصرخان بزرگ و اساطیری.




پیچک