سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 91/6/15 | 3:28 عصر | نویسنده : بابک استقلالی

 

رویارویی بعد از 12 سال/ برومند‌: کاش آن مشت را نمی‌زدم/ رأفت‌: بعد از آن مشت، مردم در خیابان به من فحش می‌دادند

لیگ برتر - پرویز برومند و پایان رافت 12 سال پس از درگیری در دربی، در کافه‌خبر مقابل هم نشستند.

 پرویزبرومند
ناصر قراگزلو حبیب افتخاری - میثم بهرامی/ وقتی اسم پرویز برومند می‌آید، خیلی‌ها یاد پایان رأفت می‌افتند! یاد آن مشتی که برومند به‌صورت رأفت زد. در آن دربی معروف، برومند به سمت رأفت رفت و مشتی نثار او کرد که هنوز هم از یاد خیلی‌ها نرفته. به بهانه حضور دوباره پرویز برومند در فوتبال و برای شنیدن خاطرات پایان رأفت، این دو بازیکن اسبق استقلال و پرسپولیس را دعوت کردیم تا پای حرف‌هایشان بنشینیم. اول قرار بود پایان رأفت و پرویز برومند همزمان به دفتر خبرورزشی بیایند و مصاحبه را با حضور هر دوی آنها شروع کنیم. بعد که وقت مصاحبه رسید، برومند تماس گرفت و گفت دیرتر می‌رسد. صحبت را با پایان رأفت شروع کردیم و اواسط حرف‌های او بود که پرویز برومند هم رسید. پایان رأفت مصاحبه را خودش شروع کرد و نگذاشت ما سؤال بپرسیم.
رأفت‌: مردم از نحوه بازی کردن بازیکنان فعلی راضی نیستند. مردم این بازیکنان را در کوچه و خیابان می‌بینند. وقتی بازیکن ساعت 3 نصف شب می‌رود بیرون مردم او را می‌بینند و می‌فهمند که آنها برای تیمشان دل نمی‌سوزانند.
*اتفاقاً اسماعیل حلالی هم گفته بازیکنان خوشگذرانی می‌کنند.
به‌خاطر این است که پول زیادی به آنها می‌دهند. من از ملوان آمدم پرسپولیس. 5 سال در ملوان پدرم درآمد. سالیان سال ملوان برای خودش تیمی بود. من از این تیم باریشه آمده بودم. سال 72 که آمدم ملوان، 23 سالم بود. آن موقع اصلاً از پول خبری نبود.
*چرا فوتبالت را خیلی دیر شروع کردی؟ 23 سالگی برای شروع فوتبال خیلی دیر است.
علت دارد. علتش این است که الان در هر شهرستانی یکی دو باشگاه هست ولی آن موقع لیگی وجود نداشت. یک جام فلق بود که شهرستانی‌ها با هم بازی می‌کردند. تهرانی‌ها هم که با همدیگر بازی می‌کردند. ما در استان گیلان دو بار جام فلق را بردیم و با تیم آستارا قهرمان شدیم. با مینی‌بوس رفتیم بیرجند برای مسابقات مرحله نهایی جام فلق. 25 ساعت در راه بودیم. رسیدیم آنجا دیدیم پرده زده‌اند مقدم آقایان صالح‌نیا و سیروس قایقران را گرامی می‌داریم! فکر می‌کردند انزلی چون نفرات خوبی دارد و تیم قدرتمندی است قهرمان می‌شود. ما می‌گفتیم ما قهرمان شده‌ایم باور نمی‌کردند. باید از تهران نامه می‌زدند که آستارا قهرمان شده. در آن جام در تیم اردبیل، علی دایی بازی می‌کرد.
*در جام فلق مقابل علی دایی بازی کردی؟
آن سال خوردم به سربازی و رفتم سردشت. اعزام شدم به منطقه و 20 ماه منطقه بودم. اصلاً فوتبال بازی نکردم.
*می‌گفتند رأفت راننده تاکسی بوده که پروین او را آورده پرسپولیس. در اصل این ماجرای تاکسی پایان رأفت خیلی مشهور است.

دعوای معروف برومند ورافت

سال 76 که علی پروین خواست بیایم پرسپولیس، بازیکن ملوان بودم. اصلاً بگذار از اینجا شروع کنم که چند سال قبل از آمدن به پرسپولیس، از فوتبال قهر کردم و رفتم.
*چرا؟
به‌خاطر مسائل خانوادگی و اقتصادی و فوتبالی. ملوان آن موقع پول نداشت و خیلی اذیت می‌شدم. از آستارا باید می‌رفتم تمرین و برمی‌گشتم. خیلی مسائل هست. می‌خواهم خلاصه کنم. یک سال و نیم، دو سال فوتبال را گذاشته بودم کنار. از ملوان رفتم و رفتم آستارا زندگی‌ام را ادامه بدهم. اصلاً نمی‌خواستم بازی کنم. زده شده بودم. یک سال و نیم از فوتبال دور بودم. رفتم یک کار تجاری انجام بدهم که مثلاً پولدار شوم ولی نه از کار تجاری سر درمی‌آوردم نه پول داشتم که بخواهم کار بزرگی انجام بدهم.
*می‌خواستی چه کاری انجام بدهی؟
خرید و فروش کنم و پول دربیاورم. تجارت. این باعث شد سرمایه من کلاً از بین برود. ملوان هم رفته بود لیگ دو. دیدم باید دوباره برگردم به فوتبال. رفتم باشگاه ملوان و گفتم رضایتنامه من را بدهید می‌خواهم بروم فوتبال بازی کنم در تهران. رفتم سایپا و تیم‌های دیگر ولی گفتند چاق شدی و یک سال و نیم بازی نکردی و خلاصه من را نخواستند. رفتم پیش نصرت ایراندوست که تازه سرمربی ملوان شده بود. گفت کجا می‌خواهی بروی؟ ملوان خانه توست.
*در چند سالگی می‌خواستی از فوتبال خداحافظی کنی؟
27 سالگی بود که قهر کردم.
*خب ادامه بده. داشتی می‌گفتی که به ملوان رفتی.
ملوان آن سال از لیگ آزادگان به لیگ دو سقوط کرده بود. بهمن صالح‌نیا هم از سرمربیگری تیم رفته بود و نصرت ایراندوست آمده بود که تیم را بیاورد لیگ یک. ایراندوست گفت من با تو مشکلی ندارم. بازیکن اینجا هستی. بیا به ما کمک کن. من هم تصمیم گرفته بودم دوباره به فوتبال برگردم. قبول کردم. روزی که آمدم ملوان مسیر آستارا تا انزلی را 150 کیلومتر می‌رفتم و 150 کیلومتر برمی‌گشتم. یعنی 300 کیلومتر. روزی 6، 7 ساعت فقط در راه بودم.
*چقدر کرایه می‌دادی؟
150 یا 200 تومان. هر روز همین کار را می‌کردم. روزی که پسرم داشت به دنیا می‌آمد، نرفتم تمرین، جریمه شدم. آقای صالح‌نیا 5هزار تومان من را جریمه کرد. 5هزار تومان یک ماه خرجی زندگی من بود. یکی از دلایل قهر کردن من همین بود. ما این‌طوری فوتبال بازی کردیم. نصرت ایراندوست گفت بیا شروع کن. گفتم فرصت بدهید خودم را آماده کنم.
*چند کیلو شده بودی؟
وزنم خوب بود. 6، 7 کیلو اضافه داشتم که زود کم کردم. بعد که آماده شدم، ‌برای ملوان بازی کردم و 14 تا گل زدم. تماشاگران ملوان به‌خاطر نتایج ضعیف تیم شده بودند 500 نفر. ما ذره ذره آنها را جمع کردیم و شدند 5 هزار نفر.
*در چند مسابقه 14 تا گل زدی؟
در 10 یا 11 بازی. بازی آخر هما در اردبیل بازی داشت و ما در کرمانشاه مسابقه داشتیم. ما باید بازی را چهار بر صفر یا چهار یک می‌بردیم که با تفاضل گل می‌رفتیم بالا. تیم صعود کرد به جمع 8 تیم که از این 8 تیم دو تیم بروند لیگ دسته اول. ما یک نفر را داشتیم به نام دریادار فرهنگی. مدیرعامل ملوان شده بود. آدم خوبی بود. یک بازی داشتیم با بانک ملی که علی دوستی سرمربی بانک ملی بود و رضا رضایی‌کمال بازیکنشان بود. هوا بارانی بود و زمین گل‌آلود. الان نگاه نکن که زمین ملوان خوب است. الان AFC گیر داده درستش کردند. من 5 سال در ملوان بازی کردم یک بار نتوانستم دوش بگیرم. این‌قدر که آب ورزشگاه سرد بود و امکانات وجود نداشت. پیراهن هم نداشتیم عوض کنیم. داشتم بازی با بانک ملی را می‌گفتم. بین دو نیمه در رختکن من نشسته بودم روی زمین که دیدم کفشم پاره است. شماره پای من هم 44 بود. کفش کی به پای من می‌خورد؟ هیچ‌کس. آقا من چه کار کنم؟ بازی دارد شروع می‌شود. با بند و چسب شروع کردم به بستن کفش که پایم از کفش بیرون نرود. تازه این کفش هم برای یکی دیگر بود. برای مهدی حسینی بود که دفاع ملوان بود و کفش دومش را به من داد. آن سال من قراردادم 300هزار تومان بود. همان سال بازیکنان ملوان یک میلیون گرفته بودند. نیمه دوم را شروع کردیم. من یک گل با سر زدم. بازی که تمام شد دیدم ناخدا سازمند سرپرست وقت تیم آمد و گفت دریادار گفته فردا پایان رأفت بیاید دفتر نیروی دریایی در انزلی. صبح ساعت 8 بلند شدم و رفتم دیدم مراسم صبحگاه انجام شده و رفتیم داخل دفترش. صبحانه را با هم خوردیم. گفت از روزی که تو آمدی وضعیت تیم ما بهتر شده. می‌خواهم به تو 50 هزار تومان پاداش بدهم. این را تا همین الان توی دلم نگه داشته بودم. تا امروز ماجرای این 50 هزار تومان را به کسی نگفته بودم. گفت نه به‌خاطر گلی که زدی به‌خاطر تأثیری که در روند تیم داشتی. خلاصه تیم ما قهرمان هم شد و رفتیم لیگ آزادگان. تیمسار فرهنگی دوباره من را صدا زد. گفت بچه‌هایی که الان هستند مثل پورغلامی و فاضل غدیری و نادر عزت‌اللهی، کارمند نیروی دریایی هستند و یک حقوقی دارند و از کنار فوتبال هم یک پولی می‌گیرند. گفت به جای این دو میلیونی که قراردادت است، یک سهمیه تاکسی بدهیم به تو و بده با تاکسی برایت کار کنند که پول بگیری از آن. الان دو میلیون را بگیری حیف و میل می‌شود.
*تاکسی چی بود؟ هیوندا؟
نه بابا. پیکان. پدرزنم را بردم که تاکسی را بیاورد، پدرش درآمده بود! ماشین توی راه دو بار خراب شد! ماجرای تاکسی این بود. سال بعد تیم ما در لیگ آزادگان بازی کرد. در لیگ آزادگان هم با اتوبوس به شهرستان‌ها می‌رفتیم. از مشهد داشتیم برمی‌گشتیم اتوبوس ما چپ شد. یک تکه از گوش عزیز اسپندار کنده شد. علی نیاکانی دنده‌هایش شکست. همه از جلوی اتوبوس می‌آمدیم بیرون. خودم توی کمرم کمی شیشه رفته بود و بخیه زدیم. یک‌شنبه توی گرگان داشتیم می‌رفتیم سیتی‌اسکن و دکتر، سه‌شنبه با استقلال بازی داشتیم! برای بازی با استقلال، نصرت ایراندوست گفت می‌خواهم تو را بگذارم جای پورغلامی در دفاع آخر. گفتم من در این پست بازی نکرده‌ام. گفت چرا، بیا دفاع بایست، من تو را 6ماهه می‌فرستم تیم‌ملی. گفت یادت است پریروز پابرهنه رفتی دفاع آخر بازی کردی در تمرین؟ گفتم بله. گفت فردا می‌شوی بهترین بازیکن زمین. گفتم چرا؟ گفت استقلالی‌ها توپ‌ها را سانتر می‌کنند و تو همه آنها را می‌زنی و می‌شوی بهترین بازیکن زمین. بازی یک بر یک مساوی شد و فردایش روزنامه‌ها نوشتند رأفت بهترین بازیکن زمین بوده. آن موقع علی پروین من را دیده بود و خوشش آمد. بعد که خواستم بیایم پرسپولیس، تاکسی را فروختم و دادم به ملوان برای پول رضایتنامه.

برومندورافت
*پس این‌طوری نبوده که بخواهی با تاکسی کار کنی؟
نه بابا این‌طوری نبود. من اصلاً گواهینامه نداشتم. برای همین به پدرزنم گفتم برود تاکسی را تحویل بگیرد و بیاورد. علی پروین که راننده تاکسی نمی‌آورد برای پرسپولیس. یک چیزی در رأفت دیده بود که من را خواست. آن موقع جاوید جهانگیری که در جام‌جهانی‌ همبازی علی پروین بود آمد به من گفت پروین تو را می‌خواهد. آن موقع موبایل نبود. دلال نبود. برایم پیغام فرستادند که بروم پرسپولیس. آمدم سورتمه. اول علی‌آقا من را نشناخت. بعد گفتند این پایان رأفت است. بلند شد و دست داد و گفت من تو را می‌خواهم. تاکسی را فروختم و دادم پول رضایتنامه‌ام.
*ملوان، تاکسی را قسطی داد به تو؟
نه. ملوانی‌ها به جای پیش‌قرارداد به من تاکسی دادند. البته کار کردن با تاکسی که بد نیست. این هم یک شغل است.
*از روزی که به سورتمه رفتی بگو.
پروین هیچ صحبتی در مورد رقم قرارداد با من نکرد. گفت هرقدر لیاقتت باشد می‌دهیم. همان سال سپاهان من را با 15 میلیون می‌خواست. از طرف یکی از دوستان پیغام دادند به من که بیا اینجا. چون احمد مؤمن‌زاده داشت می‌رفت استقلال و گفتند پایان رأفت را بگیرید به جای او. من هم گفتم نه، می‌روم پرسپولیس. می‌خواستم به‌خاطر آن دورانی که خداحافظی کرده بودم، جبران کنم.
*پروین در سورتمه چه حرفی به شما زد؟
پروین اول من را نشناخت. بعد که شناخت بلند شد گفت هیکل میکلت هم خوبه! گفت من تو را می‌خوام ولی چند نفر گفتند این پسره رو نیار پرسپولیس. گفت البته تا بیان تو رو بشناسن ما همه تیم‌ها را زدیم و قهرمان شدیم.
***
در این لحظه پرویز برومند وارد کافه خبر شد. برومند پس از روبوسی با رأفت و احوالپرسی با او، وارد مصاحبه شد.
***
*احساس نمی‌کنید استقلال و پرسپولیس الان خیلی راحت می‌بازند؟
رأفت‌: پروین به ما می‌گفت استقلال باید پرسپولیس را ببرد و پرسپولیس هم استقلال را. دیگر به هیچ تیمی نباید ببازید.
برومند‌: الان خیلی راحت می‌بازند. البته باز هم باید این را بگویم که من نه استقلالی بودم نه پرسپولیسی. من طرفدار بازیکن بودم. مجتبی محرمی و محمدخانی و علیدوستی. عاشق این‌ها بودم. حمید درخشان. عاشق بازی‌اش بودم. حالا یک نکته خیلی جالب بگویم. جهانبخش جعفری که بازیکن پرسپولیس هم بوده، مربی شده و یک تیم دارد. زمانی که درخشان هم تیم داشت، تیم این دو نفر با هم بازی داشته‌اند، بعد درگیری می‌شود و جعفری به حمید درخشان می‌گوید تو کجای فوتبال بوده‌ای! من هر وقت یاد این حرفش می‌افتم خنده‌ام می‌گیرد. دو تا چیز هست که من را خیلی می‌خنداند. یکی آن بلوتوث که می‌گوید‌: آقای فردوسی‌پور چرا می‌خندی، یکی هم همین حرف جهانبخش جعفری. شنیدم او به خداداد عزیزی هم یک چنین چیزی را گفته. من راه‌آهن بودم که مصدوم شدم و تیم رفت مشهد. همان موقع به خداداد که در ابومسلم بوده گفته تو کجای فوتبال بوده‌ای؟ خداداد هم به میثاقیان فحش می‌داده که این کیه برداشتی آوردی؟
*الان در تیم لیگ یکی پارسه بازی می‌کنی؟
برومند‌: بله. آن موقع که جوان بودیم مربی گلر نداشتیم. از وقتی مربی گلر مد شد چند نفر بودند که با آنها کار کردم ولی این داود فعال که الان مربی دروازه‌بان‌های پارسه است خیلی خوب کار می‌کند. بعد از احمد سجادی بهتر از همه مربیانی بوده که من با آنها کار کردم.

پایان رافت
*حمید بابازاده خوب نبود؟
برومند‌: نه. بابازاده فقط با دست کار می‌کرد. مربی گلر نباید با دست کار کند.
*ما می‌خواهیم در مورد آن دربی معروف صحبت کنیم. همان دربی‌ای که شما با مشت زدی توی صورت آقای رأفت.
برومند‌: من این همه در فوتبالم خوب گلری کردم و رأفت هم این همه خوب گل زده. بیایید در مورد این‌ها صحبت کنیم.
رأفت‌: آن بازی تمام شده. پرویز راست می‌گوید. در همان بازی 4 گل رد و بدل شد. در مورد آن 4 گل صحبت کنیم.
برومند‌: آن دربی یکی از بهترین دربی‌ها بود. هیچ‌کس آن را نمی‌گوید. همه می‌گویند برومند و رأفت دعوا کرده‌اند.
*به هر حال باید در مورد این مسائل هم صحبت کنیم.
رأفت‌: خدا شاهد است همیشه گفتم آن دربی تمام شده. مردم یک دقیقه این صحبت‌های ما را می‌خوانند و تمام می‌شود. پس بهتر است دیگر در موردش صحبت نکنیم.
*به هر حال ما باید در مورد این مسائل صحبت کنیم. فکر می‌کنید مردم چرا عادل فردوسی‌پور را دوست دارند؟ به‌خاطر این‌که همان چیزهایی را می‌پرسد که مردم دوست دارند. ما هم باید چیزهایی را بپرسیم که مردم دوست دارند.
برومند‌: یکی نیست به فردوسی‌پور بگوید چرا این‌طوری صحبت می‌کنی؟ چرا جنجال درست می‌کنی؟ متأسفانه غیر از دایی و قلعه‌نویی هرکس رفته آنجا ترسیده و صحبت نکرده.




پیچک